فصل پنجم
شخصیت های ولی سونگو
شیخ سیتی جِنار (Syaikh Siti Jenar)
گذری از شیخ سیتی جِنار
شیخ سیتی جنار فرزند شیخ صالح، یک روحانی از مالاکا است. وی به عنوان یکی چهره های ولی سونگو شناخته شده است که اندیشه های بحث برانگیز در دوره خود داشت. وی به عنوان مروج دکترین وحدت بنده با خدا یا وحدت الوجود (Manunggaling Kawula Gusti) معروف شده است. شیخ سیتی جنار بنیانگذار ایده جامعه جدید بود که مفهوم فئودالی بنده، برده را با باز کردن مسکن های جدید معروف به لِمَه آبانگ (Lemah Abang یعنی زمین قرمز) به مساوات طلبانه تغییر داد. ظهور جامعه مساوات طلب در دهکده های لمه آبانگ که به شیخ سیتی جنار یا شیخ لمه آبانگ، بعدها به گروه آبانگان تبدیل شده است.
شیخ سیتی جنار
بر خلاف آرامگاه های سایر اولیای نه گانه (ولی سونگو) که ساختمان همراه با داستان آن روشن است، آرامگاه دقیق شیخ سیتی جِنار نمی تواند معین شود. مردم چیربون نظرات مختلفی در مورد آرامگاه شیخ سیتی جِنار مشهور به شیخ لِماه آبانگ (Lemah Abang)[۱] دارند. برخی، آرامگاه این ولی بحث برانگیز را در گورستان کِملاتِن در چیربون می دانند و دیگری بر این باورند که مقبره شیخ لِماه آبانگ در تپه آمپاران جاتی، در نزدیکی مقبره شیخ داتوک کهفی واقع شده است. ساکنان شهر جِپارا (Jepara) بر این باورند که مقبره شیخ لِماه آبانگ معروف به شیخ سیتی جِنار در روستایی به نام لِماه آبانگ در شهر جِپارا واقع شده است. در حالی که مردم منطقه مانتینگن (Mantingan) و بعد از توبان، بر این باورند که مقبره شیخ لِماه آبانگ در منطقه خودشان واقع شده است. در همین حال، بر اساس منابع قصه گویی پیروان طریقت اکملیه که به شیخ سیتی جِنار نسبت داده شد، آرامگاه این شخصیت مفقود اعلام شده است، چرا که به پیروان خود وصیت کرده بود که علامتی به قبر نگذارند تا به زیارتگاه تبدیل نگردد. اگر چه هیچ آرامگاهی به صورت دقیق به عنوان آرامگاه شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار تشخیص داده نشده است، اما مردم مقبره هایی که در مکان های مختلف موجود اند را زیارتگاه خود قرار داده اند.
اصل نسب شیخ سیتی جِنار
همانند داستان زندگی که با حکایت های بحث برانگیز مملو است، اصل و نسب این شخصیت به نام شیخ داتوک عبدالجلیل مشهور به شیخ لِماه آبانگ، شیخ جبارانتاس (Jabarantas) شیخ سیتی بریت (Sitibrit)، شاهزاده کاجِنار و شیخ سیتی جِنار، نسبتاً بحث برانگیز و عجیب و غریب تلقی می شود.
به گزارش کرونیکل دِماک و وقایع سرزمین جاوه، شیخ لِماه آبانگ از یک کرم بود که به یک مرد پس از شنیدن کلمات اسرار آمیز سنن بونانگ به سنن کالیجاگا بر روی یک قایق در وسط دریا تبدیل شد. به نظر رینکس (D.A. Rinkes) در "The Nine Saint of Java" (نه سنت از جاوه)، (۱۹۹۶)، با استناد به یک نسخه خطی متعلق به رادن انگابِهی سورادیپورا (Raden Ngabehi Sueradipoera)، شیخ لِماه آبانگ در واقع عبدالجلیل، پسر سنن گونونگ جاتی بود. به گفته تاریخنگاری ولی سانا، شیخ لِماه آبانگ در واقع یک جادوگر به نام سان علی انصار بود که به شاگردی سنن گیری پذیرش نشد، ولی برای به دست آوردن علوم اسرار آمیز از سنن گیری تلاش می کرد. در همین حال، بنا به داستان سرایی که حقیقت آن مورد باور پیروان طریقت اکملیه است، شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار، پسر ملکه چیربون بود که این وظیفه را داشت که دین مبین اسلام را در سراسر سرزمین جاوه از منطقه بانتن در غرب تا بانیووانگی (Banyuwangi) در شرق با باز کردن مناطق روستایی به نامگذاری لِماه آبانگ، گسترش دهد.
در اسکریپ "Wangsakertan"[۲] (وانگساکِرتا چیربون) تحت عنوان نِگارا کِرتابومی سارگا ۳، بند ۷۶ آمده است که شخصیتی به نام شیخ لِماه آبانگ در مالاکا با نام عبدالجلیل متولد شد. او پسر شیخ داتوک صالح بود. دیگر نسخه وانگساکِرتا تحت عنوان میراث پادشاه های سرزمین نوسانتارا، جلد ۵: ۲-۲ ذکر کرده است که شجره نامه شیخ لِماه آبانگ که شیخ داتوک عبدالجلیل نام شخصی داشت، به حضرت محمد (ص) از فاطمه و علی بن ابی طالب، از حسین، از علی زین العابدین، از جعفر صادق تا مولانا عبدالمالک که در بهاراتا ناگاری زندگی می کرد، رسید.
مولانا عبدالمالک از بهاراتا ناگاری پدر الامیر عبدالله خان الدین، پدر الامیر احمد شاه جلال الدین معروف به شیخ قدیر کیلانی بود. الامیر احمد شاه جلال الدین یا شیخ قدیر کیلانی پدر مولانا عیسی ملقب به شیخ داتوک عیسی بود که در مالاکا ناگاری زندگی می کرد. شیخ داتوک عیسی، به نقلی، پسری به نام شیخ داتوک احمد و شیخ داتوک صالح داشت. شیخ داتوک احمد دارای پسر به نام شیخ داتوک بیان و شیخ داتوک کهفی بود. در همین حال، شیخ داتوک صالح پسری به نام شیخ داتوک عبدالجلیل داشت که بعدها به نام لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار شناخته شد. بنابراین، شیخ داتوک عبدالجلیل ملقب به شیخ لِماه آبانگ، پسر عموی شیخ داتوک کهف، مدیر حوزه گیری آمپاران جاتی و معلم شاهزاده چاکرابُوانا ملقب به سری مانگانا، حاکم چیربون، بود.
تحصیل و فعالیت های علمی شیخ سیتی جِنار
نسخه نِگارا کِرتابومی، بیت سوم، بند ۷۷ ذکر کرده است که زمانی که عبدالجلیل به سن بلوغ رسید، به ایران (فارسی) جهت تحصیل رفت و در بغداد به مدت ۱۷ سال زندگی می کرد. او نزد یک آخوند شیعه منتظر (شیعه امامی) شاگردی می کرد تا بر انواع مختلفی از علوم دینی تسلط پیدا نمود. بنا به داستان سرایی میان پیروان طریقت اکملیه، آن معلم شیعه منتظر، عبدالملک البغدادی نام داشت و بعدها به پدر زن شیخ لِماه آبانگ تبدیل شد. البته، در طول تحصیل در بغداد، عبدالجلیل بیشتر به تصوف (عرفان) علاقه مند شد که تسلط بسیار عمیق بر آن علم پیدا کرد. و حتی، به دلیل علاقه خود به عرفان، به شاگردی شیخ احمد با گرایش طریقت اکملیه که سلسله آن به ابوبکر الصدیق رسید، رفت. سلسله طریقت اکملیه به دست آمده داتوک شیخ عبدالجلیل از شیخ احمد بغدادی به شرح زیر است:
- حضرت محمد (ص)
- ابوبکر الصدیق
- سلمان الفارسی
- امام حسین بن علی بن ابی طالب
- امام علی زین العابدین المرتضی
- امام محمد الباقر
- امام جعفر صادق
- شیخ ابو یزید البسطامی
- شیخ ابو سعید احمد خرّاز
- شیخ ابو حسین نوری
- شیخ ابو علی رودباری
- شیخ ابو عبدالله محمد بن خفیف
- شیخ ابوالحسن خرقانی
- شیخ ابوالعلی الفرمذی
- شیخ ابویعقوب یوسف همدانی
- سید علی همدانی
- شیخ نجَم الدین الخوارزمی
- شیخ ردیئ الدین علی لالا
- شیخ علاء الدوله سمنانی
- شیخ خواجه اسحاق کُتّلانی
- سید محمد نور بخشی
- درویش محمد
- شیخ احمد بغدادی
- شیخ عبدالجلیل الجاوی (شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار)
علاوه بر پیروی از طریقت اکملیه، شیخ لِماه آبانگ نیز تابع طریقت شطاریه بود که از داتوک شیخ کهف، پسر عمو و معلم روحانی خود، گرفت. سلسله طریقت شطاریه که شیخ داتوک عبدالجلیل آن را از شیخ داتوک کهفی دریافت نمود، به شرح زیر است:
- حضرت محمد (ص)
- امام علی بن ابی طالب
- امام حسین بن علی الشهید
- امام علی زین العابدین
- امام محمد باقر
- امام جعفر صادق
- ابو یزید تیفور بن عیسی بن آدم البسطامی
- شیخ محمد مغرب
- شیخ عربی العاشقی
- قطب مولانا رومی الطوسی
- قطب ابی الحسن علی بن ابی جعفر الخرقانی
- شیخ هود قلی مروان نهار
- شیخ محمد عاشق
- شیخ محمد عارف
- شیخ عبدالله الشطار
- شیخ هدایت الله سرامات
- شیخ الحاج الحضوری
- الامیر عبدالله خان الدین
- الامیر احمد شاه جلال الدین
- شیخ جمال الدین گجراتی
- شیخ داتوک عیسی توو مالاکا
- شیخ داتوک احمد
- شیخ داتوک کهفی
- شیخ عبدالجلیل الجاوی
تلاش و مبارزه برای تسلط و به دست گرفتن رشته های مختلف علمی در بغداد که مرکز تمدن آن زمان بود، نظرات شیخ داتوک عبدالجلیل را متفاوت با نظرات مشهور ساخت. علم تصوف (عرفان) که بر روی پدیده دانش شهودی با منبع قلب استوار است، توسط شیخ داتوک عبدالجلیل طوری با علم فلسفه و منطق فرموله شده بود که آموزه آن به تعالیم غیر رایج در توسعه دانش تصوف (که علم شهودی است) اسرار آمیز و محرمانه منتهی گردید و بلافاصله به یک علم عام و قابل بحث فلسفی تبدیل گشته است، چرا که شیخ داتوک عبدالجلیل بر این باور بود که دانش معرفت (عرفان) که فوق منطقی است، لزوماً با روش اشاری، عرفانی و غیر قابل توجیه عقلی مطرح نمی شود. بر عکس، دانش عرفانی باید با توضیحات منطقی قابل قبول عقل ارائه گردد.
تعالیم طریقت اکملیه که در گذشته مورد پیروی و عمل شخصیت های صوفی (عارفی) مانند حسین بن منصور الحلّاج و ابن عربی بود، به نظر می رسد، به شدت تعالیم شیخ داتوک عبدالجلیل را تحت تأثیر قرار داده است. همانند دیدگاه الحلّاج در مورد "حلول"، شیخ داتوک عبدالجلیل این مطلب را می آموخت که خلقت عالم تنها به این دلیل است که خدا می خواست خود را خارج از خود بشناسند، همانطور که در حدیث قدسی زیر آمده است: "کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَاَحْبَبْتُ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لاُِعْرَف" (گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند.)
شیخ داتوک عبدالجلیل معتقد بود که از آنجا که همه وجود ذات خداست، لذا زمانی که خدا جهان را آفرید، با غیر ذات خود خلق نکرد، بلکه با ذات خود (تجلی و فیض) ایجاد نمود که از طریق خلق، خود را مشاهده می کند. با این دیدگاه، همانند ابن عربی، شیخ داتوک عبدالجلیل بر این باور بود که در تمام خلقت (خلق) عناصر خالق (حق) پنهان است، لذا خلق به ظاهر و حق به باطن گفته می شود. خلق، موجود وابسته به وجود مطلق خداست. بدون وجود مطلق خدا خلق موجود نخواهد بود. به این معنی است که وجود حقیقی از آن خداست، و خلق (آفرینش) تنها سایه خدا می باشد.
آموزه های شیخ داتوک عبدالجلیل که در جاوه به عنوان "Manunggaling Kawula-Gusti" (مانونگالینگ کاوولا– گوستی، یعنی حلول بنده – خداوند) شناخته شده است، همانطور که در تاریخنگاری شیخ سیتی جِنار (۱۹۱۷) نوشته شده است، تعلیم می دهد که همه موجودات در جهان، چه پادشاهان، چه اولیا و چه فقرا، اساسا در حضور خدا برابرند، چرا که همه آنها حجاب خدا هستند. به همین دلیل است، اگر چه انسان در جایگاه یک پادشاه یا شهردار می نشیند، اما ماهیت واقعی زندگی را نمی داند، به پوچی در آخرت سقوط خواهد کرد. بر عکس، حتی اگر چه انسان لباس یک فقیر گدا در خیابان بر تن می کند، اما روشن بین است و وحدت خلق با حق را درک می کند، زندگی ابدی خواهد داشت.
فعالیت های تبلیغی شیخ سیتی جِنار
اسکریپت ناگارا کِرتابومی قسمت سوم، بیت ۷۷ – ۷۸ این مطلب را تعریف کرده است که پس از بازگشت از تحصیل در بغداد، شیخ داتوک عبدالجلیل به مالاکا رفت و علوم دینی را تدریس می کرد تا به عنوان شیخ داتوک عبدالجلیل و شیخ داتوک جبل رانتاس (Jabalrantas) شهرت پیدا نمود. او با یک زن گجراتی ازدواج کرده بود و صاحب فرزند به نام کی داتوک پَردون و کی داتوک بَربود شد. با این حال، او به مدت طولانی در مالاکا نمی ماند و به جاوه در منطقه گیری آمپاران جاتی رفت و در آنجا در کنار داتوک شیخ کهفی، پسر عموی خود زندگی کرد. پس از آن، شیخ داتوک عبدالجلیل در منطقه چیربون گیرنگ سکونت گزید. در یک زمان کوتاه، شاگردان بسیاری داشت. او همیشه از یک مکان به مکان دیگر برای تبلیغ می رفت، لذا شاگردان و نفوذ او بیشتر و بیشتر می شد، به ویژه اینکه بسیاری از شاگردان او از مقامات عالی رتبه پادشاهی بودند.
اسکریپت ناگارا کِرتابومی به صورت مفصل تر، اسامی مقامات بالای سلطنتی و شخصیت های با نفوذ از شاگردان شیخ داتوک عبدالجلیل را ذکر کرده است. از جمله اسامی یاد شده عبارتند از: کی آگِنگ کِبو کِنونگو دوک منطقه پِنگینگ، شاهزاده پانگونگ، سنن گِسِنگ، کی لُنتهانگ، کی داتوک پَردون، کی جاکا تینکیر سلطان پاجانگ، کی آگِنگ بوتوه، کی مس مانچا، کی گِدِنگ لِماه پوتیه، شاهزاده جاگاساترو، کی گِدِنگ تِدانگ، شاهزاده آنگاراکسا، کی بویوت کالیجاگا، کی گِدِنگ سامپیرَن، کی گِدِنگ تُروسمی، کی گِدِنگ چَربون گیرنگ، شاهزاده چوچی ماناه، شاهزاده چَربون، کی بویوت وِرو، کی بویوت کاملاکا، کی بویوت تُروواگ، کی بویوت توک مودال، دوک چانکوانگ، شاهزاده پنجونان، شیخ دویوسکانی / شاهزاده کِجاکسان، شاهزاده کاجاوانان، دوک سورانِنگالا، شاهزاده مونگسی، کی گِدِنگ اوجونگ گِبانگ، کی گِدِنگ پانگورابان، کی گِدِنگ إندِر، کی گِدِنگ بویوت بوجونگ و کی بویوت کِدوکان.
در اسکریپت چاریتا پورواکا چاروبان ناگاری آمده است که شیخ لِماه آبانگ دوستی صمیمی با سنن کالیجاگا داشت، اما سنن کالیجاگا از شاگردان او نبود.
به نقل چاریتا پورواکا چاروبان ناگاری، علاوه بر شاگردانی که در ناگارا کِرتابومی یاد شده است، شاگرد دیگر به نام کی گِدِه پالوامبا، برادر کوچکتر کی گِدِنگ کِمونینگ ساکن لوراگونگ داشت که در ابتدا نزد سوسوهونان جاتی تلمذ می کرد.
در همین حال، بنا به کرونیکل پِنگینگ، سلوک ساردین، تاریخنگاری سیتی جِنار، شاگردان شیخ داتوک عبدالجلیل در جاوه عبارت بودند از: کی آگِنگ پِنگینگ، کی آگِنگ بانیو بیرو، کی آگِنگ تینکیر، کی آگِنگ انگرانگ (Ngerang)، کی آگِنگ بوتوه، کی بیسانا، کی دانابایا، کی چانتولو، کی پرینگوبویو، شیخ جانکونگ، سنن گِسِنگ و کی لونتانگ. در حالی که از داستان سنتی در میان پیروان طریقت اکملیه نقل شده است که یکی از شاگردان شیخ داتوک عبدالجلیل به نام کی دانگهیانگ نیرارتَها، به یک امام بزرگ در سرزمین بالی تبدیل شد که اصل "حلول بنده – خداوند" (وحدت وجود) را به هندوها و بودایی ها در بالی می آموخت.
بعد از اینکه شاگردان بسیاری داشت، روایت شده است که شیخ داتوک عبدالجلیل حوزه علمی را در روستای لِماه آبانگ واقع در جنوب شرق چیربون گیرنگ تأسیس کرد. او بعدها به عنوان شیخ لِماه آبانگ شناخته شد. چاریتا پورواکا چاروبان ناگاری اینگونه توصیف نمود که شیخ لِماه آبانگ عضو اولیای نه گانه (ولی سونگو) به رهبری سنن آمپل بود.
کرن (Kern)، (۱۹۹۶)، به نقل از پاراراتون (Pararaton)، ورود شیخ سیتی جِنار به عضویت ولی سونگو را مربوط به داستان شیخ مالایا (یکی از لقب های سنن کالیجاگا) با شیخ دارا پوتیه از جزیره اوپیه مالاکا دانست. این شخصیت که برادر کوچک تر شیخ جمادی الکبری بود، به نقلی، به جاوه برای دیدار با سنن کالیجاگا، شاگرد خود در آمپل دِنتا که در یک جلسه اولیا جهت بحث علم واقعی شرکت نمود، رفت.
هر کدام از اولیا یک سهم از هندوانه را که به نه (۹) قسمت قطعه قطعه شده بود را دریافت کردند. اما تنها هشت ولی آمده بودند، لذا، یک قسمت از هندوانه باقی ماند. شیخ دارا پوتیه سپس گفت، "ما نیاز به یک ولی برای دریافت یک قطعه از هندوانه داریم. برو، کسی را در خارج پیدا کن!" پس روایت شده است که سنن کالیجاگا بیرون رفت، اما در درب شیخ سیتی جِنار را یافت. سنن کالیجاگا پس از آن شیخ سیتی جِنار را آورد. شیخ دارا پوتیه شیخ سیتی جِنار را به عضویت اولیای نه گانه پذیرفت. این داستان کوتاه به این اشاره کرده است که عضویت شیخ سیتی جِنار به جماعت ولی سونگو مربوط به سنن کالیجاگا و شیخ دارا پوتیه، معلم معنوی او بود که این داستان دارای ارتباط با منبع اسکریپت کتاب "نِگارا کِرتابومی" است که اصل شیخ داتوک عبدالجلیل (شیخ سیتی جِنار) را از مالاکا دانسته است.
به روایت اسکریپت ناگارا کِرتابومی، تبلیغ شیخ لِماه آبانگ که به سرعت در حال رشد بود و ملحق شدن بسیاری از مقامات بلند پایه به شاگردی او، باعث خشمگینی سلطان دِماک (ترانگانا) شد، به ویژه اینکه شیخ لِماه آبانگ از کی کِبو کِنانگو (Ki Kebo Kenongo) برای تأسیس پادشاهی در منطقه پِنگینگ، حمایت کرده بود. سلطان دِماک خشمگین شد و به سنن قدوس دستور داد که پِنگینگ را از بین ببرد. سنن قدوس با نیروی کامل سپس به پِنگینگ رفت. مقاومت پِنگینگ را شکست داد. کی کِبو کِنانگو توسط سنن قدوس کشته شد. سنن گِسِنگ ، دستگیر و به قتل رسید. در همین حال، شیخ لِکاه آبانگ از قتل نجات پیدا کرده و به چیربون گیرنگ بازگشت.
وقایع سرزمین جاوه همچنین این داستان را تعریف کرده است که چگونه کی کِبو کِنانگو، پسر دوک پِنگینگ آندایانینگرات اسلام آورد و به همراه کی آگِنگ تینکیر، کی آگِنگ بوتوه و کی آگِنگ إنگِرانگ به شاگردی شیخ سیتی جِنار رفتند.
چاریتا پورواکا چاروبان ناگاری کوتاه تر توصیف کرده است که شیخ لِماه آبانگ که اصلیت بغداد را داشت، پیرو شیعه منتظر بود که به منطقه پِنگینگ در جاوه شرقی برای تدریس دین به کی آگِنگ پِنگینگ و جوامع اطراف آن رفت. اما رهبران دینی دوست نداشتند و خشم کردند. او توسط سنن قدوس با استفاده از سلاح به شکل خنجر متعلق به اعلیحضرت جاتی پوربا (شیخ داتوک کهفی) کشته شد. قتل او در مسجد سانگ چیپتا راسا در سال ۱۵۰۵ م رخ داد و در ماندالا آنگاراکسا واقع در چیربون به خاک سپرده شد.
در کرونیکل سرزمین جاوه، ناگارا کِرتابومی و چاریتا پورواکا چاروبان ناگاری آمده است که شیخ لِماه آبانگ تعقیب شده و به اعدام محکوم گردید، چون به جرم گسترش آموزه انحرافی "حلول بنده – خدا" (که به آن، آموزه شاشاهدان یاد می شود، یعنی ادعای خدا بودن خود) متهم شد.
در تاریخنگاری نیتی مانی بیان شده است که چگونه حاکم دِماک از طریق ولی سونگو، شیخ لِماه آبانگ را به دلیل گسترش آموزه انحرافی شاشاهدان محاکمه و محکوم به اعدام کردند. منظور از شاشاهدان آموزه هشتم می باشد که عبارت است از "شهادت" و اینکه همه مخلوقات در جهان طبیعی مانند زمین، آسمان، خورشید، ماه، ستاره، آتش، باد، آب و غیره شهادت می دهند که حالت فعلی ما محل حلول ذات خداوند مقدس است و به صفات حقیقی الهی تبدیل می گردد.
در تاریخنگاری سیتی جِنار (۱۹۲۲) تفاوت آموزه های اولیای نه گانه (ولی سونگو) اینگونه به تصویر کشیده شده است:
... بنابراین، ابتدا سنن بونانگ دانش خود را ارائه می داد: "به نظر ما، اصطلاح ایمان، توحید و معرفت (عرفان) شناخت کمال منظور است. با این حال، تا جاییکه انسان، معرفت خود را به معرفت غیر کامل محدود ساخته است، علم او هنوز خالی است، زیرا که هنوز هم با انواع مختلف از عناصر مادی احاطه شده است". سنن بونانگ ادامه داد: "کمال انسانی که معرفت او کامل است، نگاه او از بین می رود، هیچ چیز دیدنی نیست، او چشم خداوند متعال می شود، عابد، معبود می گردد. همه اراده او ناپدید می شوند زیرا که اراده خدای مرید او را احاطه می کند. هیچ حرکت عمدی به عنوان شخص انسان وجود ندارد، زیرا که او کور، کر و لال شده است و همه غرق گردیده اند، همه رفته اند. منشأ همه حرکات خداست."
سنن ماجاگونگ علم خود را اینگونه توضیح داد: "به نظر ما، در آخرت، ایمان، توحید و معرفت دیگر موجود نخواهد بود. همه آن تنها در اینجا (جهان) موجود است؛ در آخرت دیگر وجود ندارد. رابطه واقعی بین بنده و خداوند در ستایش و عبادت ظهور پیدا می کند. اعمال مشابه در آخرت وجود نخواهد داشت. اگر انسان ایمان ندارد و از دانش واقعی بی خبر است، او به یک انسان کامل تبدیل نخواهد شد.
سنن گونونگ جاتی علم خود را به شرح زیر باز کرده است: "معرفت این است که انسان خدا را طوری می بیند که جدا از او هیچ چیز دیگری موجود نمی باشد. دو یا سه تا وجود ندارد. خداوند یگانه است."
سنن کالیجاگا اظهار داشت: "بدون تردید به امور ذیل توجه کن: انسان باید خدا را ببیند، اما چگونه او را می تواند ببیند، چرا که خدا هیچ شکل ظاهری، مکان و رنگ ندارد، ناملموس است، وابسته به زمان و مکان نیست. در واقع، وجود او نبود اوست، اما بر فرض او وجود ندارد، جهان تهی و معدوم خواهد بود."
شیخ بِنتونگ نیز دانش خود را اینطور توضیح داد: "خدا در واقع با بنده که مظهر و تجلی اوست، هیچ تفاوتی ندارد: روحی که در بنده موجود است، یگانگی را منعکس می کند."
شیخ مولانا مغربی دانش خود را به شرح ذیل ارائه داد: "خدا در واقع وجود مطلق است..."
در این بحث و گفتگوی اولیا در خصوص علم اسرار آمیز، نقل شده است که شیخ لِماه آبانگ (سیتی جِنار) آموزه خود را که مانند دیدگاه وحدت الوجود ابن عربی است، بدون در نظر گرفتن زمینه آن مطرح کرد.
شیخ لِماه آبانگ: "بیاییم بی محابا بگوییم که من خدا هستم. این من هستم که در واقع به شاه ساتماتا (یکی از نام های شیوا) باید شناخته شوم، چیز دیگری به نام الهی نیست."
مولانا مغربی: "ولی این عین بدن (جسم) است."
شیخ لِماه آبانگ: "من علم درباره وحدت را می گویم، این جسم نیست و هرگز بدن نیست، چرا که بدن حقیقتاً وجود ندارد. صحبت ما در خصوص علم واقعی است. پرده راز علم واقعی را برای همه باز می کنیم."
در تاریخنگاری شیخ سیتی جِنار (۱۹۱۷) آمده است که به دلیل آموزه هایی که به انحرافی متهم شده بود، شیخ لِماه آبانگ به اعدام محکوم شد. در کرونیکل پوروارِدجا و تاریخنگاری نیتی مانی آمده است که شیخ لِماه آبانگ نیز به اعدام محکوم شد، چون تعالیم او منحرف ارزیابی گردید. در کرونیکل چیربون نقل شده است که شیخ لِماه آبانگ توسط سنن قدوس با خنجری به نام کانتا ناگا که از سنن گونونگ جاتی قرض گرفت، محکوم به اعدام شد. در همین حال، در تاریخنگاری سیتی جِنار (۱۹۲۲) ذکر شده است که شیخ لِماه آبانگ به دلیل انحراف پنداشتن آموزه حلول بنده – خدا به اعدام محکوم نشد، ولی به دلیل اشتباه او در آموختن آن تعالیم اسرار آمیز به عموم مردم به صورت آشکارا اعدام شد، همانطور که در گفتگوی پیش آمده بین شیخ لِماه آبانگ با سنن گیری در تاریخنگاری سیتی جِنار به شرح زیر، گزارش شده است:
شیخ سیتی جِنار گفت: "برای چه سردرگمی را ایجاد می کنیم، علم را پیچیده می سازیم."
سنن گیری پاسخ داد: "درست می گویید، اما این یک اشتباه بزرگتر است که جرأت کرده اید این دانش اسرار آمیز را نامناسب باز نمایید. حقیقت خدا را مستقیم و بدون هیچ پوشش آموخته اید. این عمل حکیمانه نیست. این علم را می بایست تنها به کسانی که دانش کافی دارند، بیاموزید، نه به همه مردم."
اولیا اشتباهات کلامی در آموزه شاشاهدان مورد تعلیم شیخ لِماه آبانگ را پیدا نکردند. اصل و اساس تعالیم شاشاهدان مربوط به تعالیم تصوف (عرفانی) الحلاج و ابن عربی به نظر می رسد. و آن تعالیم بر این باور استوار شده است که در درون انسان به عنوان خلقت (خلق)، عناصر الهی (حق) پنهان است. این آموزه بر این گزاره مبنی شده است که خدا از روح خود در آدم اولین انسان که از خاک (تراب) آفریده شد، دمید (وَ نَفَختُ فِیه مِن رُوحِی؛ و از روح خود در آن دمیدم).[۳]
این روح الهی در درون آدم که در تصوف (عرفان) مورد تعلیم شیخ لِماه آبانگ به روح حق نامیده شده است، علت سجده همه فرشتگان به آدم بود. در حدیث قدسی ذکر شده است که خدای سبحان می فرماید: "ما وسعنی ارضی و لا سمائی و لکن وسعنی قلب عبدی المؤمن"؛ (آسمان و زمینم گنجایش مرا ندارند، ولی قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد). این حدیث، حضور عناصر الهی (حق) در مخلوقات (خلق) را نشان می دهد. و حتی، عنوان پادشاه ساتماتا به معنی خدا -که با تعالیم حلاج در مورد "أنا الحق" ارتباط داده شده و منحرف در نظر گرفته شده است- در خارج عنوان رسمی و منسوب به سنن گیری بود. در حالی که به اعتقاد پیروان طریقت اکملیه، شیخ لِماه آبانگ با نام شخصی شیخ عبدالجلیل، معلم معنوی خود توسط ولی سونگو کشته نشده است، ولی آموزه های او توسط آنها "کشته" و اجازه گسترش آن را ندادند.
بحث در مورد کشته شدن شیخ سیتی جِنار، تا به حال مبهم است، چرا که هر منبع متفاوت از یکدیگر است. تاریخنگاری چیربون به این اشاره کرده است که شیخ لِماه آبانگ محاکمه و در مسجد سانگ چیپتا راسا در کاخ کاسِپوهان به اعدام محکوم شد. پس از تدفین شیخ لِماه آبانگ در منطقه گورستان آنگاراکسا، قبر او تخریب و نبش شد و یک سگ را گذاشتند، اما بدن او به دسته یاس تبدیل گردید، لذا آن منطقه قبرستان به پاملاتِن[۴] (به معنی جای گل یاس) نامیده شده است. تاریخنگاری جاوه میانی حکایت می کند که شیخ لِماه آبانگ در مسجد دِماک محاکمه و اعدام شد. نقل شده است که جسد او نیز با یک سگ مرده جایگزین گردید. در میان این جنجال ها، منبعی از کاخ کانومان چیربون ذکر کرده است که پیروان شیخ لِماه آبانگ از منطقه پِنگینگ که تحت تعقیب سلطان دِماک بودند، عمدا توسط سنن گونونگ جاتی با پنهان کردن آنها در یک روستا به نام کاسونیان (Kasunean)، یک محل در شهر چیربون مورد محافظت قرار داشتند.
جنجال های بسیاری در مورد تعالیم، محل و چگونگی اعدام و دفن شیخ لِماه آبانگ، باعث شد که محل قبر این شخصیت مروّج و مبلغ دین مبین اسلام و نیز عضو ولی سونگو، با اطمینان شناخته شده نیست. برخی آرامگاه شیخ لِماه آبانگ را در چیربون می دانند، دیگر قبر او را در منطقه مانتینگن (Mantingan)، جاوه میانی قبول دارند و سومی نیز منطقه جِپارا را به عنوان محل دفن اعلام می کنند. و حتی به تازگی گروهی بر این باورند که قبر او در توبان واقع شده است. کدام یک از این قبرها درست است؟ خداوند بهتر می داند.
[۱] به معنی زمین قرمز است.
[۲] وانگساکِرتا یک اصطلاح است که به مجموعه ای از متون تدوین شده توسط شاهزاده وانگساکِرتا (شاهزاده چیربون) شخصا و یا از طریق کمیته وانگساکِرتا گفته می شود. این مجموعه به دستور اعلیحضرت گیری لایا، پدر شاهزاده وانگساکِرتا برای جمع آوری داستان های سلطنت های مجمع الجزایر نوسانتارا نوشته شد که از سال ۱۶۷۷ م آغاز شده و ۲۱ سال بعد به پایان رسید. (مترجم)
[۳] سوره ص (۳۸)، آیه ۷۲.
[۴] Melati به معنی یاس است. Pamlaten (پاملاتِن) معنی جای گل یاس را می دهد. مترجم
نظر شما